گفتگو با حسین مختاری، رئيس هيئت مديره شركت صدرا فنپرداز
از ارزش مغزافزار تا سختافزار
گفتگو با حسین مختاری، رئيس هيئت مديره شركت صدرا فنپرداز
برای مصاحبه با دکتر حسین مختاری دلیل کم نبود. از یک طرف سال 79 پس از آنکه تحصیلاتش را در دانشگاه تورنتو به پایان میرساند، به ایران برمیگردد و عضو هیئت علمی دانشکده برق شریف میشود. از سوی دیگر رئیس هیئت مدیره شرکتی است که به گفته خود او، در تمام دنیا نظیرش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. بهعلاوه آنکه مدیر دفتر ارتباط با صنعت دانشگاه شریف نیز هست. همین ویژگیها سبب شد تا هرچند قرار بود این گفتوگو حول محور شرکت او بچرخد، اما بحث به سمت ارزش کار خلاقه در جامعه و مشکلات سیستم آموزشی نیز کشیده شد.
-بهتر است برای شروع شرکت را معرفی کنید.
شرکت صدرا فنپرداز اولین شرکت خصوصی دانشگاه صنعتی شریف است که در زمینه تجهیزات الکترونیک قدرت در توانهای بالا فعالیت میکند. درواقع این مجموعه کارش را از ساخت یک دستگاه مبدل برای شرکت بهرهبرداری مترو تهران آغاز کرد. دستگاه مورد تایید بود و این حرکت گسترش پیدا کرد و تبدیل شد به چهار تا و بعد 33 تا و الان این شرکت تامینکننده این نوع تجهیزات در شرکت بهرهبرداری مترو است.
-ارتباطتان فقط با شرکت بهرهبرداری مترو است؟
نه، اگرچه عمده کار شرکت فعلا با متروی تهران است، اما با جاهای دیگر مثل ایران خودرو و برخی مراکز دیگر نیز ارتباط وجود دارد. سال گذشته نیز این مجموعه اولین مبدل الکترونیک قدرتی توربین بادی را در توان 400 کیلووات در کشور ساخت. این طرح بخشی از طرح کلان ملی ایجاد دانش فنی ساخت توربینهای بادی مگاواتی است. در یکسری از توربینهای بادی جهت اتصال ژنراتور به شبکه سراسری نیاز به یک مبدل واسط است. این مبدل واسط یکی از تجهیزات پیچیده و نسبتا گرانقیمت و البته بسیار پراهمیت در نیروگاههای بادی است.
-محصولات شرکتتان را در مقایسه با شرکتهای خارجی چطور ارزیابی میکنید؟
در این حوزه خاص و در این رنج توان هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ قیمتی در وضعیت بسیار خوبی هستیم. در حال حاضر تجهیزاتی که ساخته میشود، به اعتراف خود بهرهبرداران حتی کیفیت بهتری از نمونههای اروپاییاش دارد و به لحاظ قیمتی هم خیلی ارزانتر است. حتی ارزانتر از نمونههای چینی. در این رنج توانی هنوز چینیها نتوانستهاند ورود پیدا کنند.
-شروع کار شرکت از چه سالی بود؟
سال 79 که من از خارج برگشتم، چون تخصص من در این زمینه بود، کارم را شروع کردم. از همانجا پروژه کوچکی با شرکت برق منطقهای تهران تعریف شد. سپس در بازدیدی که مدیرعامل وقت شرکت متروی تهران در سال 82 از دانشگاه شریف داشت، تفاهمنامهای بین دانشگاه و شرکت در زمینه ارائه خدمات به مترو امضا شد. یکی از آن خدمات، تجهیزاتی بود که مرتب در شرکت بهرهبرداری مشکل پیدا میکرد و بهخاطر قیمت بالا و بهخصوص تحریم، این محصول به دانشگاه سفارش داده شد. اینجا نقطه شروع ورود حرفهای ما به این بازار تخصصی بود.
-تیمتان را چطور تشکیل دادید؟
اعضای تیم از جهت تخصص متنوع است. گرایشهای مختلف برق (قدرت، کنترل، الکترونیک) سختافزار، نرمافزار، مکانیک جامدات و حتی سیالات در ساخت تجهیزات شرکت مورد نیاز است. ما به مجموعهای از تخصصها نیازمندیم و جمع کردن اینها با همدیگر و رساندن به محصولی که بتواند کارفرما را راضی کند، با استانداردهای بینالمللی و بهویژه استانداردهای حملونقل ریلی که استانداردهای بسیار سختگیرانهای است، کار سختی است. تعداد افرادی که در این زمینهها متخصص باشند، محدود است. بهیقین میتوانم بگویم افرادی که داریم، در حوزههای خودشان از افراد بسیار صاحبنظر و باارزشی هستند. مهمتر از تشکیل هسته تخصصی، نگهداری آن هسته است. خیلی مواقع یک تیم تشکیل میشود، اما بعد از مدتی به دلایل متفاوت نمیتوان تیم را منسجم نگه داشت. بعضی به خارج از کشور کوچ میکنند، بعضی نیز در داخل کشور در حوزههای دیگر ورود پیدا میکنند.
-در این شرایط یک شرکت چند سال توانسته به صورت قدرتمند به حیات خود ادامه دهد. نقاط قوت مجموعه خود را چه میدانید؟
اولا این حوزه بسیار تخصصی و چندرشتهای است و برای ورود حرفهای به بازارش R&D بالایی لازم است. این مجموعه خوشبختانه این مرحله را پشت سر گذاشته است. دیگر نقطه قوت این مجموعه را چابکی آن میدانم. انجام کار در این مجموعه با حداقل نیروهای انسانی تخصصی صورت میپذیرد. شاید اگر یک مجموعه دولتی بخواهد همین خدمات را بدهد، با توجه به بهرهوری پایین در بخشهای دولتی، حداقل باید شش، هفت برابر این تعداد، نیرو داشته باشد. یکی دیگر از کارهای بسیار ارزشمندی که در این مجموعه انجام شده است، نحوه پیادهسازی و اجرای پروژههاست. در بخش مدیریت اجرای پروژه چه در بخش نرمافزاری و چه سختافزاری بسیار پویا و با بهرهگیری از تکنیکهای مهندسی سیستم صورت میپذیرد. پروژه تا سطوح پایین خرد میشود. در این سطوح اجرای بخشها با نیروهای کمهزینهتر و کمتخصصتر نیز هم امکانپذیر است.
-اشاره کردید استانداردهای حملونقل ریلی خیلی سختگیرانه است، چرا؟
بسیاری از تجهیزات در صنایعی استفاده میشود که در حرکت نیستند. تجهیز در این صنایع در یک نقطه ثابت نصب میشود. اما در سیستمهای حملونقل ریلی این تجهیزات روی قطار قرار گرفته و در معرض تکانها و لرزشهای شدید و انواع و اقسام آلودگیهای محیطی قرار دارند. بنابراین تجهیز باید قابلیت اطمینان بسیار بالایی داشته باشد.
-با وجود این سختگیری چطور توانستید کارفرما را راضی کنید محصول شما را به کار بگیرد؟ بهخاطر تحریمها مجبور بودند، یا در اثر آزمایشها به این نتیجه رسیدند؟
مجموعهای از این عوامل. بستر بعضی از تستها را مجبور شدیم در داخل آزمایشگاه ایجاد کنیم. بعضی را هم در خارج از دانشگاه در مراکز و سازمانهایی که این خدمات را میدادند، اجرا کردیم. مابقی هم درواقع با مکانیسمهای خاصی انجام شد. مثلا تجهیز قبل از آنکه روی قطار نصب شود، مدتها در آزمایشگاه با باری که باید تحمل کند، مورد تست قرار میگیرد. سپس تجهیز در معرض بسیاری از اتفاقاتی که میتواند در عمل بیفتد، مثل خطاها، اتصالیها، اضافه ولتاژها و بهطور کل حوادثی که میتواند در حین بهرهبرداری به تجهیزات آسیب برساند، قرار داده میشود. در انتها و بعد از ایجاد اطمینان در کارفرما تجهیز روی قطار نصب میشود. اصولا یکی از بزرگترین چالشها و مسائلی که ما در تولید داخل درگیرش هستیم، همین تستها و داشتن مجوزهای استاندارد است. گرفتن چنین استانداردها و گواهینامههایی از خارج از کشور برای ما بهسادگی امکانپذیر نیست.
-چرا؟ به علت تحریم؟
هم به دلیل تحریمها این استانداردها را به ما نمیدهند و هم کسب این مجوزها هزینههای بسیار زیادی دارد که از توانمندی مجموعههای دانشبنیان و حتی مجموعههای بزرگتر، خارج است.
-در حال حاضر که شما استارتآپ محسوب نمیشوید؛ میشوید؟
از یک جهت خیر. چراکه مدتهاست در رابطه با بعضی از محصولات خدمات حرفهای میدهیم. از طرف دیگر در رابطه با محصولات جدید که نیاز به سرمایهگذاری و بازاریابی دارد، شاید چرا.
-نظرتان درباره استارتآپها و کسبوکارهای نوپا با ایدههای جدید چیست؟ چه خطراتی تهدیدشان میکند؟
بزرگترین مسائلی که گریبانگیر استارتآپهای ما هست، مباحثی شاید غیرفنی است. مشکلات برمیگردد به مدیریت، بازاریابی و مسائل مالی. شرکتهای نوپا اگر بتوانند برای محصولشان خریدار پیدا کنند و مشکلات هزینههای جاری و سرمایه در گردش خود را حل کنند، میتوانند به حرکت ادامه دهند. معمولا در قراردادهایی که بسته میشود، کارفرما مبلغ خیلی کمی را بهعنوان پیشپرداخت میدهد. حدود 20 تا 25 درصد. از طرفی انجام تعهدات در حوزههای ساخت تجهیزات نیازمند سرمایه به مراتب بیشتر از 20 تا 25 درصدی است که کارفرما میدهد. اینجاست که شرکتها مجبور میشوند بخش لازم دیگر را خود سرمایهگذاری کنند تا بتوانند تجهیزات را بهموقع بسازند. در این بازه به شرکتها فشار اقتصادی زیادی میآید. بعدا هم که تجهیز تحویل داده میشود، بهخصوص در سالهای اخیر که وضعیت اقتصادی وضعیت مناسبی نیست، گرفتن پول از کارفرما کار سختی شده است. تعهدات را اجرا میکنی، ولی باید مدتها منتظر بمانی تا پولت را بگیری. در این بازه یک شرکت نوپا چه باید بکند؟ از یک سو نیروهایی دارد که میخواهد نگهشان دارد و این یعنی هزینه جاری قابل توجه و از آن طرف هم هنوز دریافتی نداشته. خیلی از مجموعهها همینجا از بین میروند و پخش میشوند. چون ورودی و خرجیشان با هم نمیخواند.
-بنیاد نمیتواند کمک کند؟
کمکهای بنیاد در قالب وامهای کمبهره برای خیلی از آنها کمک چندانی نیست، در عین اینکه این پروسه میتواند طولانی شود و درنتیجه میزان بهرههای فعلی نیز میتواند قابل تحمل نباشد.
شرکتهای نوپا در بحث نحوه تعامل با بازار هم مشکل دارند. دلیلش هم این است که بدنه این شرکتها، عمدتا فنی هستند و تخصصی در زمینههای مالی و بازاریابی ندارند. اگر مجموعههایی بتوانند به اینها مشاوره خوب بدهند، کمککننده است. البته الان معاونت علمی بحث بازاریابی محصولات شرکتهای دانشبنیان را شروع کرده است. ولی این ابتدای کار است و باید ببینیم چقدر ادامه پیدا میکند و چقدر میتواند برای محصول یک شرکت بازار داخلی و خارجی پیدا کند.
-پس این شرکتها باید چه کار کنند؟ خود شما چه کردید؟
به نظرم این شرکتها باید بیشتر روی دانش فنی و ایجاد تکنولوژی متمرکز شوند و کمتر وارد فضای تولید شوند. بهتر است تولید را به مجموعههای دیگر بسپارند که هم سرمایه دارند و هم تجربه تولید. چون در چرخه تولید، بحثها بیشتر از جنس سرمایهگذاری، اقتصادی، تعامل با کارگر و کارمند و اینهاست و از طرف دیگر کار شرکتهای دانشبنیان از جنس دانش است. درواقع بهتر است شرکتهای کوچک صاحب تکنولوژی توسط شرکتهای بزرگتر خریداری شود. در بخش ارتباط صنعت و دانشگاه هم این ایده را دنبال میکنیم، به این معنا که دانشگاه تا مرز تولید دانش و نمونهسازی وارد میشود. از اینجا به بعد وارد مذاکره با سرمایهگذارانی میشویم که بتوانند محصول ما را تولید کنند و بفروشند. البته اینجا بحث لایسنس و حقوق معنوی مطرح میشود.
-مدل کشورهای غربی چطور است؟
در کشورهای غربی هم شرکتهای بزرگتر یا دانش فنی را میخرند و خودشان تولید میکنند، یا خط تولید مشترکی ایجاد میشود و سرمایهگذاری صورت میگیرد. از اینجا به بعد دیگر خیلی راحت است.
-شما ایده دارید و طرف مقابل سرمایه. الان ارزش ایده و دانش فنی در جامعه جا افتاده است؟
خیر. بزرگترین مشکل این است که ایده هنوز قیمت خودش را ندارد. این چالش بعدی است. برای همین هم هست که وقتی یک نفر جنسی را تولید میکند، مجبور میشود خودش را به آب و آتش بزند و زندگیاش را بفروشد و وام بگیرد تا بتواند خودش خط تولید را راه بیندازد. چون اگر بخواهد ایده را بفروشد، برای ایده خیلی ارزش قائل نیستند. البته این فرهنگ دارد بهتدریج عوض میشود.
-پس چه کار میکنید؟ چطور وارد مذاکره میشوید؟
ما با افراد و سرمایهگذارهایی مذاکره میکنیم که علاقهمندند در این حوزهها ورود پیدا کنند. البته هنوز به فرمول نهایی نرسیدهایم که واقعا ارزش معنوی این ایده چقدر است و ارزش تولید چقدر؟ حرف شما کاملا متین است و هنوز آنطور که باید مغزافزار به اندازه سختافزار در کشور ما ارزش ندارد. این دقیقا برعکس کشورهای غربی است. بزرگترین مشکل کشورهایی مثل ما ارزش کم مغزافزار و نیروی انسانی متخصص است. به نظرم بنیاد و معاونت باید در این حوزهها ورود پیدا کند و به این شرکتها کمک فکری و معنوی بدهند، به جهت اینکه بتوانند بحث حقوق معنوی را در بازار الگودهی کنند. البته حرکتهایی توسط معاونت علمی شروع شده، ولی اینها نقطه شروع است؛ چیزی که در کشورهای پیشرفته از مدتها قبل شروع شده است.
-به نظر شما اهمیت دادن به مغزافزار چطور میتواند در جامعه نهادینه شود؟
به نظرم باید تغییر ساختاری در سیستم آموزشی کشور ایجاد شود. ارتباط دانشگاه با صنعت تقویت شود. تحقیقات و پژوهشها به سمت نیازهای واقعی کشور و صنعت جهتگیری شوند. سیستم آموزش کشور برود به سمت تربیت نیروهای متخصص، کارآفرین و خلاق. خیلی از فارغالتحصیلان ما امیدشان به استخدام در بخشهای دولتی است، درحالیکه دولت دیگر نمیتواند کسی را استخدام کند، چراکه دولت بسیار بزرگ است و باید کوچک و کوچکتر شود. این وظیفه نخبگان و بخش تخصصی کشور است که بیایند و کارآفرینی کنند و نیروهای دیگر را زیرمجموعه خودشان قرار دهند. این چیزی است که به نظرم باید در اولویت آموزش و پژوهش کشور قرار بگیرد و حتما هم باید از مدارس شروع شود. به جای اینکه دانشآموزان به رقابت محوری تشویق شوند، به همفکری و کارهای گروهی و همافزایی روی بیاورند. بچهها طوری آموزش ببینند که به دنبال حل مشکل و حل مسئله باشند. این یک زنجیره است که باید از دبستان شروع شود و دانشآموز از همان ابتدا بداند که هدف از آموزش تربیت فردی خلاق و کارآفرین است. فارغالتحصیلی هدف نیست. سیستم فعلی آموزش بعضا بیهدف یا در بهترین حالت کنکورمحور است. هدف فقط ورود به دانشگاه است. ابتدا سد دانشگاه را میشکنند و مدرک کارشناسی میگیرند. مرحله دوم سد کارشناسی ارشد است و بعد هم دکترا؛ حال برای چه، نمیدانند. متاسفانه ما زندگی میکنیم که درس بخوانیم. اما در کشورهای پیشرفته درس میخوانند که زندگی کنند. این تفاوت در فرهنگ آموزشی ما وجود دارد.
منبع : ماهنامه ی سرآمد
ارسال به دوستان